سفر کردم …

بغض احساس من

الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن

سفر کردم …

 نشو با من غریبه مثل نامهربونا

 

سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو موندنیه بی بال وپرم کرد
نرفت ازیاد من عشق،سفرعاشق ترم کرد

 

هنوز پیش مرگتم من
بمیرم تا نمیری
خوشم با خاطراتم اینو از من نگیری

 

دلم از ابر و بارون به جز اسم تو نشنید
تو مهتاب شبونه فقط چشمام تو رو دید
نشو با من غریبه مثل نا مهربونا
بلاگردون چشمات زمین و آسمونها

 

میخوام برگردم اما میترسم
میترسم بگی حرفی نداری
،میترسم بگی عشقی نمونده
میترسم بری تنهام بزاری

 

تو رو دیدم تو بارون دل دریا تو بودی
تو موج سبزه سبزه تن صحرا تو بودی
مگه میشه ندیدت تو مهتاب شبونه
مگه میشه نخوندت تو شعر عاشقونه

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |